گادتب: علیرغم اینکه تاریخ دوران قاجار، نه تنها از زمان قدرت گرفتن رضاخان تاکنون بلکه حتی در زمانی که قاجارها هنوز قدرت را در دست داشتند، از سوی تاریخنگاران پانفارسیست مورد تحریف قرار گرفته، با این حال دستیابی به برخی از حقایق تاریخی در خصوص دوران مزبور از طریق منابع دست اول تاریخی، امکانپذیر میباشد.
علاقه پادشاهان قاجار به زبان ترکی و علقه آنها به سرزمین آذربایجان، یکی از موضوعاتی است که برخی از نویسندگان پانفارسیست، مخصوصاً در سالهای اخیر، سعی در تحریف آن داشتهاند.
اکثریت قریب به اتفاق اسناد تاریخی حکایت از آن دارند که پادشاهان قاجار نه تنها بر تورک بودن خویش وقوف کامل داشتند، بلکه همواره حرمت زبان مادری و تبار پدری خویش را پاس میداشتند. (البته، در تحلیل جزئیات این موضوع نباید از نقش رجال پانفارسیست درباری و غیردرباری و حامی بزرگ آنها یعنی بریتانیا غافل شد.)
ژنرال ایوان اوسیپوویچ سیمونیچ که از سال ۱۸۳۲ تا ۱۸۳۸ میلادی، سفیرکبیر روسیه تزاری در ایران بود، در خصوص محمد شاه قاجار مینویسد: “او فارسها را دوست ندارد و به آنها اعتماد ندارد…خودش را یک ترک آذربایجانی میداند. در واقع، به همین خاطر است که وی تنها مردم این مملکت (آذربایجان) را هموطن خویش محسوب میکند و همراهان و ملازمان نزدیک وی فقط از میان آنها انتخاب میشوند”(۱)
در تکوین شخصیت محمدشاه قاجار و طبعاً در شکلگیری چنین نگرشی توجه به دو نکته ضروری است: اولاً، محمد شاه قاجار تحت تربیت مستقیم پدر نامآورش یعنی عباسمیرزای قاجار و حاج میرزا آقاسی قرار گرفته بود. ثانیاً، محمد شاه قاجار در دوران جنگهای طولانی قاجار و روس ملازم پدرش بود و بیشک مشاهدات و تجربیات شخصی وی در آن دوران خطیر بر نگرش وی تأثیر نهادهبود.
البته، پایبندی محمدشاه قاجار به هویت “تورک آذربایجانی” خویش امری نبود که از دید نویسندگان و حتی ساکنان ممالک محروسه قاجار مخفی بماند. چنانچه، حاج میرزا حسن فسایی، از نویسندگان دوران قاجار، در کتاب “فارسنامه ناصری” در ذکر حوادث ولایت فارس در دوران محمدشاه قاجار مینویسد: “و روز دیگر در شیراز شهرت افتاد که سپاه اعلیحضرت محمد شاه ترک آذربایجانی آمده و زبان فارسی را ندانند”!
پ ن: به نظر میرسد دویست سال پیش از این، مردم شیراز و سفیرکبیر روسیه تزاری درک واقعبینانهتری از هویت امروزین ما داشتند!
منابع:
۱- قاجارلار دؤنمینده تورک کیملییی، پروفسور نامیق موسالی
۲- فارسنامه ناصری، میرزا حسن فسایی، ج ۱