
گادتب: افتخار پیشتازی در این رقابت نیک نصیب شهر ماکو شد. بعد از آن کرج خودش را به خوی رساند و تورکهای رشت نیز از همان روزهای اول در خوی مستقر شدند. صدای لاله جوانشیر و سایر دوستان از اقصی نقاط جهان به گوشمان رسید که در حال گردآوری کمک بودند و مستندساز عزیزمان آقای مرادی نیز وضع آنجا را به همه مخابره کرد تا آزربایجان آرام آرام خود را برای ثبت افتخاری دیگر حاضر کند. مردم مرند و روستاهایش سخاوتمندانه درهای خانههایشان را باز کردند تا بیپناهان خوی مهمانشان شوند و مجبور نباشند با این پسلرزهای فراوان، زیر سقفهای ترک خورده بخوابند و اورمیه و سلماس و سولدوز به مانند روزهای سیاه جنگ جهانی اول همدیگر را در آغوش گرفتند.
جای حسن دمیرچی و شوری که در زلزله قاراداغ به راه انداخت و نانی که به دست مردم داد، در این میان خالیست تا مثل همیشه بگوید: کؤنلوم آچیلیب لذت آلیر ائل یوروشوندن. و جای بانک «جوانان خیّر» نیز بسیار خالیست ولی ما کمکهای آن بانک در زلزله قرهداغ را فراموش نمیکنیم و فراموش نمیکنیم که انحصارطلبان تحملش نکردند و درش را تخته کردند و یکی از مدیرانش در بند دوازده زندان تبریز درگذشت. و چه خوب که هنوز تیم تراختور را داریم و هواداران پرشورش را که تقریبا در اکثر شهرها پای ثابت کمکرسانی به زلزلهزدگان هستند.
در مشکین نیز همه در تکاپوی کمک به خوی هستند و اهالی برخی روستاها خودشان مستقلا به سمت خوی روانه شدهاند. کتابفروشی دنیز، شاعران و هنرمندان به میدان آمدهاند و حتی موکب حضرت معصومه روستای ما (روستای میرکندی، مشکین) نیز اقدام به جمعآوری کمک به زلزلهزدگان خوی کرده و روز شنبه راهی خوی خواهد شد. و روسیاهان روزگار مثل راهزنان سرِ راه ایستادهاند تا کمکهای مردمی را به بهانه نداشتن مجوز از دست مردم بگیرند و به نام خودشان تحویل مصیبت دیدگان بدهند و مردمی که برای نام و نشان به میان نیامدهاند، از سر اجبار کمکهای جمعآوری شده را تحویل میدهند و میگویند: بخورید، اینها را هم بخورید.
امه سزر جایی نوشته بود «شاید سیاه امروزی چیزی برای دادن ندارد ولی سخاوتمندان حاضر است تا نداشتههایش را هم بدهد و برای همین است که دوستشان دارم» و کاش خودت میدانستی که چقدر دوستت داریم، آزربایجان