گادتب: وقتی طاعون سیاه در قرن ۱۴.م تمامی اروپا را درنوردید و دعاهای کشیشان نتوانست چارهای برای درماندگان باشد، حاصل هزینه کشتهشدن میلیونها انسان، سست شدن پایههای کلیسا و شکست انحصارطلبی نهاد مذهب شد چونکه دعای کشیشان نتوانست مردم را از مرگ نجات دهد. اپیدمی طاعون سیاه آنقدر کُشت و کُشت تا خود بدون هیچ درمانی متوقف گردید.
اما غرب و شرق اروپا در پی اتفاقات پس از آن، راهی متفاوت پیش گرفتند به طوری که واگرایی دو سوی قاره سبز سالها و قرنها بعد نیز تفاوتهای آنها را مبرهنتر نمود. غرب اروپا به سمت نهادهای فراگیر گذار کرد و شرق عبور شاهد نهادهایی بستهتر و استثماریتر از قبل شد.
مصداقا در انگلستان آنچه به فراگیری نهادهای سیاسی و اقتصادی کمک کرد، ائتلاف بین نخبگانی بود که درصدد محدود کردن قدرت پادشاه برآمدند. اگرچه شرایط وابستگی مالی پادشاه که خود وی را مجبور به پذیرش این محدود شدن کرد نیز نباید از توجه به دور بماند. این برخلاف روندی بود که در شرق اروپا، به ظهور انحصارهای جدید منجر گردید، چونکه در شرق تغییرخواهان جدید بازتولید کنندگان انحصار جدید بودند. (ر.ک: چرا ملتها شکست میخورند _ فصل چهارم )
در ایران هم آنگونه که به نظر میرسد، پس از تکمیل تجمیع بحرانها و عواقب بعد از آن، بعید به نظر میرسد انحصار، با لباسی جدید در جامعه ظاهر نشود.
نخبگان سیاسی و اقتصادی رفتارهای بازتولیدکننده انحصار دارند و نخبگان فکری نیز در بهترین حالت در فضای شبه روشنفکری غرقند و درک صحیحی از تاثیرگذاری برآمده از ائتلاف منجر به شکستن انحصار ندارند. بسیاری از نخبگان ذکر شده خود جزئی از همان رانتی هستند که آنها را سرپا نگهداشته است، و آنانی که خارج از این دایره رانت قرار گرفتهاند، قدرت تغییر ندارند. در این بین نخبگان آذربایجانی هم نه قدرت ائتلاف درونی از خود نشان دادهاند و نه در جستجوی راهی جدای از انحصارگراییاند. روندی که شبیه نخبگان مرکز و دیگر ملیتها است.
بدین ترتیب در بر هم کنش نهادی حاصل از تغییرات نیز، بعید نیست با روند فعلی سرنوشت کشور، شبیهتر به سرنوشت شرق اروپا باشد و انتظاری همچون رنسانس و تغییر نهادی به معنای واقعی بعید به نظر می رسد . همه اینها در کنار آن ذهنیت قالبی است که از مفهوم تغییر، در جامعه نهادینه است. ذهنیتی که خواه ناخواه، یا بازتولیدکننده انحصار است، یا در این دام نهادی میافتد.