گادتب: مجتبی مینوی نویسنده، مصحح، مورخ و مترجمِ نژادپرستی بود که نژاد و فرهنگ را مقولههای ازلی و تغیرناپذیر دانسته «نژاد و فرهنگ ایرانی» را متمدن و خارج از این دو را، نژاد و فرهنگهای بیتمدن و وحشی تلقی میکرد.
اگر یک غیرایرانی به مدارج فرهنگ و تمدن میرسید مینوی استدلال میکرد که آنها، هرچند از نژاد ایرانی نیستند ولی فرهنگ و تربیت ایرانی دارند و اگر رفتار ناپسندی از ایرانیها سر میزد مینوی برای اینکه “شرف نژادی” مدنظرش خدشه نبیند توجیه میکرد که اینها، هرچند از نژاد ایرانی هستند ولی فرهنگ و تربیت ایرانی ندارند؛ تا غیرایرانی متمدن، به نحوی ایرانیزه شود و سرشت ایرانی همچنان معصوم و اتهام ناپذیر بماند.
برای مثال او در ص144 کتاب “نقدِ حال” می نویسد: «چنانکه ابونصر فارابی، ولو اینکه در ترک نژاد بودنش شکی نباشد نیز از حیث تمدن هیچ بستگی و علقهای به ترکهای بیتمدن و بیمعرفت آن عهد ندارد». در جایی دیگر برای اینکه از ایرانیان همدستان مازیار، در شکست از عربها کلاً سلب مسئولیت کند مینویسد: «از زمان ونداد هرمزد تا زمان مازیار، دوسه پشت عوض شده و در نتیجۀ آمیزش با عرب، خون مردم طبرستان فاسد شده و کثافتهای سامی جای خود را میان ایشان باز کرده بود».
مجتبی مینوی زمانی به همراه صادق هدایت، طرفدار حزب نازی آلمان بود ولی هدایت از تأثیر نازیسم نجات یافت، اما از راسیسم عربستیزانه هرگز نجات نیافت و مجتبی مینوی هم به نازیسم و هم به راسیسم وفادار مانده تا پایان عمر، به عربستیزی و ترکستیزی پافشاری کرد.
همایون کاتوزیان در ص11 کتاب «صادق هدایت؛ از افسانه تا واقعیت» (ترجمه فیروزه مهاجر) مینویسد که هدایت در سال 1316 به مینوی (از بمبی به لندن) نوشته که «تو هم مثل همه حرف میزنی که گبلز و هیتلر را ژنی ازل و ابد جلوه میدهند که باید همه تملق بگویند و باور بکنند. من میگویم باید اَخ و تُف روی هر دوی گبلز و هیتلر انداخت».
وای بر دفن شدگان قطعه مشاهیر آرامگاه تهران که مینوی نخستین مدفون آنجاست. شاید بقیه دفن شدگان آنجا هم، در این نژادپرستی با او همداستانند و شاید بتوان گفتهی صادق هدایت را چنین تکمیل کرد که باید اخ و تف روی هر دوی برتری نژادی و برتری فرهنگی، روی همه نژادپرستان مرده و زنده انداخت.