گادتب: داستایفسکی نویسنده عجیبی بود و توانایی او در شناخت دغدغهها و دردهای روحی و روانی انسان و بیان ترس و لرزها بیش از سایر خصیصههایش باعث اعجابم میشود. او غواصی بود که به اعماق کشف نشده روان آدمی شیرجه میزد بطوریکه یاشار کمال در موردش میگوید «گاهی به نظرم میآمد که پس از او، دیگر نمیتواند چیزی کشف نشده از بشریت باقی مانده باشد».
داستایفسکی در جوانی به جرم فعالیت براندازانه ضد حکومتی، دستگیر و به اعدام محکوم شد. تقریبا بیست روز در سلول انتظار اعدام ماند و روز 22 دسامبر به میدان اعدام برده شد. او را به چوبه مقابل جوخه آتش بسته طبلها را نواختند ولی حکم اعدام لغو شد. او با آن نبوغ همیشگیاش و با این تجربه در رمان تسخیرشدگان لحظات آخر زندگی یک محکوم به مرگ را چنان توصیف میکند که قلب خواننده میایستد ولی باز به نظرم آن استاد بلامنازع شرح و بسط ترسها و لرزها آدمی است و آن محکوم به اعدام نیز نتوانسته تلاطم عصبی یک محکوم به اعدام را بازتاب دهد.
احمد برادران آهنگری سی ساله بود که از طرف مردم سلماس به نمایندگی مجلس ملی آذربایجان در دوره حکومت ملی انتخاب شد و یکسال بعد با شکست فرقه دستگیر شد. میگویند اشغالگران از مرم سلماس خواستند تا هر شکایتی که از فرقه دموکرات دارند طرح کنند ولی حتی یک نفر هم از فرقه دموکرات شکایت نکرد. مسئول پرونده برادران نوشت که نامبرده چنان صادقانه به فرقه خدمت کرده که حتی یک نفر از اهالی نیز شکایتی از فرقه ندارد.
برادران را به اعدام محکوم کردند و او یازده ماه در سلول انتظار اعدام ماند و با هر باز و بسته شدن در، خود را برای اجرای حکم آماده کرد. لحظاتی سخت که داستایفسکی نیز از بیان آن عاجز است ولی بعدها حکمش به حبس ابد تقلیل یافت و بعد از تحمل 21 سال زندان بدلیل بیماری و ناتوانی تحمل حبس آزاد شد.
درست است که کسی نمیتواند تلاطم ذهنی و روانی احمد برادران آهنگری را بنویسد ولی میتوان به هواداران آن «حکومت زندان و شکنجه» گفت که شما نمیتوانید در تقابل با «این زندان و شکنجه»، خودتان را تطهیر کنید؛ لااقل تا وقتی که آن همه جنایت را محکوم نکردهاید.