گادتب: اولین سرشماری دولتی ایران در سال 1335 بوده که زادگاه من (روستای میرکندی در مشکین) در آن سال نهصد نفر جمعیت داشته است. با توجه به افزایش بیش از چهار برابری جمعیت ایران در این شش دهه، حالا باید جمعیت میرکندی بیش از چهارهزار نفر میبود، در حالیکه تنها پانصد نفر است. یعنی عدم اشتغالزایی و تبعیض وحشیانه حاکم، نود درصد جمعیت روستای مرا مجبور به مهاجرت کرده و تنها ده درصد توانسته در این روستا امرار معاش کند که آن هم هدیه طبیعت به این بیدولتان است. جمعیت روستای هیریس در شهرستان سراب استان آذربایجانشرقی در آن سال پنجهزار نفر بوده، که در شرایط نرمال، حالا باید بیش از بیست هزار نفر میبود، ولی تنها 1300 نفر جمعیت دارد. یعنی نودوپنج درصد اهالی آنجا مجبور به کوچ شدهاند.
این فرآیند برای روستاهای فارسنشین متفاوت است. نه تنها فرزندان آن مناطق نیازی به مهاجرت نداشته و همگی در زادگاه خود شاغل و ساکنند، بلکه اشتغالزایی فراتر از نیاز آن مناطق، فراریان دیگر مناطق (از جمله آذربایجان) را نیز بدانجاها کشانده و به عنوان کارگر در اختیارشان نهاده است. در همان سال 1335، روستاهایی مانند نایین، دهاقان و اردستان در استان اصفهان مانند هیریس سراب، به ترتیب 4700، 6300 و 5800 نفر جمعیت داشتهاند که جمعیت فعلی آنها 27، 35 و 42 هزار نفر است. فریدن تنها 3000 نفر جمعیت داشته که حالا پنجاههزار نفر است، یعنی نزدیک به چهلهزار نفر از اهالی مناطق دیگر نیز به فریدن کوچ کردهاند و ساکنان چنان مناطقی، علاوه بر برخورداری از اشتغالزایی دولتی توانستهاند با فروش زمینهای موروثی خودشان به این بیپناهان، سود مضاعفی بدست آورند.
شهرستان سراب در آن دوره 130 هزار نفر جمعیت داشته که حالا 125 هزار نفر است و چهارصدهزار نفر سرابی به سایر مناطق کوچ کردهاند. فقط روستای اششان شش هئیت عزاداری در تهران، یک هئیت در سرآسیاب، یک هئیت در شیراز، یک هئیت در گنبد کاووس، یک مسجد در تهران و یک مسجد در بندرعباس دارد که نشانگر کوچ انبوه جمعیت این روستا برای یافتن کار و نان به مناطق برخوردار بوده و حاصلی جز نابودی زبان و فرهنگشان را در بر نداشته است. یعنی جغرافیای سراب پتانسیل تامین کار و نان 130 هزار انسان را دارد و چون در این شصت سال، اشتغالزایی در این منطقه صفر مطلق بوده است، حتی یک نفر نیز به این جمعیت دامدار و کشاورز افزوده نشد.