گادتب: از وقتی خبر 7 سال محکومیت پریسا را شنیدهام در حیرتی فلجکننده، به روزهایی فکر میکنم که سرخوشانه امید به بهبود اوضاع داشتیم، چه آن زمان که دموکراسی را در صندوقهای رای جستجو میکردیم و چه آن هنگام که ظرفیتهای حداقلی را پیشهی خود کردیم. در نا-امیدیِ مطلق به سنگرهایی فکر میکنم که در بازگشتِ به عقب، یک به یک از دست دادیم و امروز حتی قادر به سوگ نشستن بر آخرین سنگرمان نیستیم. از وقتی خبر را شنیدهام چیزی در من مچاله شده که چون جنینی در خود فشرده، بوی مرگ میدهد و انزجار؛ “امید” به بیگانهای بدل شده که جز چهرهای کریه و مبتذل تصویری نمیآفریند. امروز تمامی حکمهایی که اعداد را به سخره گرفتهاند و سالها را به استهزا، به یکباره بر من آوار گشته و من در تلاشی جنونآمیز به چراهایی چنگ میزنم که پاسخشان همه سیاهی است و تباهی، ابتذال است و بیپناهی. چگونه است که اعتراض به ساعت ورود و خروج خوابگاه نتیجهاش میشود 7سال زندان؟ چرا تلاش برای تحقق آموزش رایگان و برابر برای همگان میشود مخل نظم عمومی؟ بر اساس کدام عدالت کسانی که از حقوق دانشجو میگویند و مطالبات دانشجویی، تبانیکنندگان بر ضد امنیت قلمداد میشوند؟
پریسا فعال صنفیست و همه تلاشش ساختن جامعهای است که در آن همگان بیتوجه به جنسیت، طبقه، زبان و جغرافیا از حقوق برابری برخوردار گردند و در همهی عرصهها شانس برابری برای رقابت داشته باشند؛ همهی تلاشش برای عدالت است و برابری. همهی دغدغهاش حفظ شان و جایگاه دانشجوست؛ دفاع از کرامت و شرافت انسانیست. همهی تلاشش این است که عزت انسانیت خدشهدار نشود و درست به همین دلیل است که محکوم به 7سال زندان میشود. چرا که در جامعهای که تبعیض نباشد چگونه میتوان میلیاردها-میلیارد غارت کرد بیآنکه بازخواست شد؟ در دانشگاهی که کرامتِ دانشجو حفظ شود چگونه میتوان با خصوصیسازی و پولیکردن آموزش، کیفیت را فدای سودآوری نمود؟ چگونه میتوان بی تعیینِ تکلیف برای ورود و خروج خوابگاهِ دختران، زنان جامعهای را به انقیاد درآورد و تحت تبعیض؟
تلاش پریسا و پریسا-ها در مقابله با کسانی قرار گرفته که منافعشان در حفظ شرایط موجود است. در تضاد با کسانی قرار گرفته که موجودیتشان در تبعیض و نابرابری معنا مییابد؛ کسانی که زنان را ضعیف میخواهند و فرودست؛ دانشجو را مطیع میخواهند و حقیرشده. و درست از همین روست که پریسا-ها باید زندانی شوند تا خوابِ کسانی که غارت میکنند و چپاول، حتی لحظهای آشفته نشود.
از صفحه صفیه قره باغی