گادتب: دين باستاني تركان چه ديني بوده است؟
راسوني Rasonyi دین باستان ترکان را دین قامایی مینامد و میگوید که در این دین عنصر اصلی همهی تصورات مذهبی، باور به گؤی تانری (= خدای آسمان)، روح و آخرت است.
ضیاء گوک آلپ Gökalp دین باستانی ترکان را دین تیسین Tisin ميداند و به آن شامانيزم هم ميگويد و قامها را روحانيان اين دين ميشناسد. ميگويد كه باورهاي اين دين براساس چهار عنصر طبيعت آب، آتش، خاك، باد و چهار حيوان گوسفند، مرغ، سگ و گاو قوام يافته است.
ژان پاول رو Jean- Paul Raux تأکید دارد که دین کهن تورکان را فقط میتوان شامانیزم نامید و میگوید که لفظ شمن تونگوزی است و شکل اصلی آن “شان من” بوده است و در تورکی به صورت “قام” درآمده است.
عثمان توران میگوید که کلمهی “تانری” در تورکی هم به معنای آسمان است و هم حکایت از الوهیت دارد و شاهان ترکان هون را هم “تانری قود” مینامیدند. در کتیبههای گؤی تورک نیز باور به تانری، درمعنای تبیین خلقت کائنات است. از سوی دیگر، وی میگوید که در دین باستانی تورکان “قام”ها افرادی متنفذ بودند و نقش اولیا را داشتند. ارول گونگور به شدت معتقد است که تورکان باستان شامانیست نبودند و دین آنان، دین یکتاپرستی بود که ویژگیهای خود را داشت و این ویژگیها سبب شده که برخیها آنان را شامانیست بنامند. در ترکی “قام” جای “شمن” را گرفته است و شمن یک واژهی تونگوزی است و این دین در سیبری پیدا شده است. “قام”ها نقش روحانیان را در میان تورکان داشتند و دارای نیروهای فوق طبیعی بودند.
مرحوم ابراهیم قفس اوغلو نیز دین یکتاپرستی “گؤی تانری” را دین اصلی و باستانی تورکان مینامد و اعتقاد به ارواح، چشمه، کوه، صحرا، ماه، خورشید، رعد و برق و غیره را نیز دور نمیداند.
محمد اروز معتقد است که دین باستانی تورکان در مقابل آئین تیسینی، جادوگری شمنی و تویونیزم اقوام مجاور، دین یکتاپرستی گؤی تانری بوده است. او میگوید تویون Toyon از کلمهی چینی تائوژن Taojen مشتق شده است و نوعي بودايي به شمار ميرود. عدم قبول دين بودايي از سوي توركان، به صراحت در كتيبههاي گؤيتورك ذكر شده است. حاصل كلام آن كه اروز نيز مانند ارول گونگور و ابراهيم قفس اوغلو دين باستاني توركان را دين يكتاپرستي گؤي تانري مينامد.
به نظر ما، دين باستاني تركان معروف به “گؤي تانري” است. گؤي در معناي بزرگ و ذوالجلال است. تانري هم در معناي آفريننده، و همان است كه امروز در توركي آذري “تاري” گفته ميشود. برخيها اين اسم را به “آسمانْ خدا” نيز ترجمه كردهاند. اينقدر هست كه توركان او را يگانه آفرينندهي ارض و سما ميدانستند و برايش قرباني ميكردند.
در متون كتيبههاي گؤي تورك، او يگانه آفرينندهي صاحب اقتدار عالم است كه خاقانان را تاج و تخت ميبخشد و ماهيت سماوي و آسماني دارد. لحن متون كتيبهها حكايت از آن دارد كه گؤي تانري خداي شكارچيان، چوبانان و گلهداران بوده است. در كتيبهها بعضي جاها او “تورك تانري” (= خداي تركان) نيز ناميده ميشود. توركان به امر او از چينيها جدا ميشوند و تشكيل حكومت مستقلي ميدهند. او است كه پگاه بامدادان را ميشكافد و گياه بر زمين ميروياند، حيات و ممات از او است. دانش و توانايي را او به انسانها عطا ميكند. دو خاقان بزرگ “بومين” و “ايستمي” را او تاج و تخت بخشيده است و دانش و قدرت را او به “تان يوقوق” عطا كرده است و توصيف صفات و افعالش نشان ميدهد كه يكتا و بيهمتاست.
خدايي كه در اين كتيبه توصيف ميشود، پيوندي با توتميزم و شمنگرايي و نيز با تناسخ ندارد. امّا رگههاي هر سه مقوله را ميتوان در دين باستاني توركان پيجوئي كرد.
*منظورتان اين است كه توركان شامانيست نبودهاند؟
البته نميتوانيم بگوييم كه در ميان توركان باستان، شمنگرايي و توتمگرايي اصل وجود نداشته است. در ميان تركان آنان هم كه به آئين ماني گرويدند و يا دين مسيحيت را پذيرفتند، كم نبودند. اما آنچه از متون اين كتيبهها به عنوان نخستين ميراث مكتوب تركي به دست ميآيد، آن است كه دين خاص باستاني عمومي تركان “گؤي تانري” بوده است. در آثاري كه منسوب به كنفوسيوس و مربوط به سدهي پنجم پيش از ميلاد برجاي مانده، هنگام صحبت از خداوند لفظ تانري به كار ميرود. اين كلمه در سومري نيز به صورت “دينقير” Dinqir و در معناي آفريننده به كار رفته است. در ميان توركان اويغور چرا، شمنگرايي وجود داشته است، در تركي اويغوري به متون مانوي هم برميخوريم. اما در اين متون، در جايي، خاقان توركان به سفيري كه از ميان مسيحيان به سويش آمده، در مقابل اصول اعتقادي تثليث مسيحيان ميگويد: اگر بلايي بر يكي از اوغوزان نازل شود، دست به آسمان برميدارد و “اي بير تانري!” (= اي خداي واحد) ميگويد. در جايي از سفرنامهي ابن فضلان خواندهام كه وقتي سفيري از خاقان توركان خزر ميپرسد كه آيا تانري شما زن دارد؟ خاقان ترك توبه و استغفار ميكند. سفير نيز چنين ميكند. عقيده به خداي واحد با شمنگرايي و توتمگرايي مغايرت دارد.
البته ناگفته نگذارم كه در كتيبههاي توركي باستان در كنار گؤي تانري به عنوان آفرينندهي يكتا و بيهمتا كه در آسمانها قرار گرفته است، عناصري مانند خورشيد، ماه و ستاره به عنوان مقدسان قابل تعظيم و مقتدر، ستايش ميشوند كه همگي بيگمان نشانهايي از طبيعتگرايي بسيار كهن توركان دارند.
*منظورتان از طبيعتگرايي ستايش مظاهر طبيعي است، اگر چنين است كه همهي ملل و اقوام داراي كيشهاي اين چنيني بودهاند.
طبيعتگرايي يا ناتوريسم در ميان همهي اقوام بوده است. چنان كه در بابل “شاماس” خداي خورشيد بود، در پالمير، “آرسو” و “آزيزو” خدايان دو ستارهي صبحگاهي و شامگاهي بودند “يارخي بول” خداي خورشيد و “آغلي بول” خداي ماه بود. در مصر كهن مردم به خداي خورشيد و باران معتقد بودند. يا آن كه طبق باور آنان “ايزيس” و “اوزيريس” حاصل ازدواج گاو با زمين هستند و “آمون” خداي شهر “تب” است كه با خداي خورشيد ازدواج ميكند و فرعون فرزند آن دو به شمار ميرفت. و يا در ايران بيش از اسلام در كنار دو خداي اصلي “سپننه مائينيو” و “انگره مانينيو” به بسياري خدا و خود آفريده و يزتهها يا ايزداني كه مظاهر طبيعت بودند، اعتقاد وجود دانست. مانند “ميترا”، خداي عشق و مهر و محبت، “تيشتره” خداي رعد و برق، “ارد و يسوره آناهيتا” الاههي باران و غيره.
البته بايد بگويم كه در اين كتيبهها و در متون اويغوري و سغدي همان گونه كه گفتم، علاوه بر مسيحيت، به رگههاي از شمنگراي هم برميخوريم.
برخي از دينپژوهان روسي و اروپايي، توركان باستان را شامانيست قلمداد كردهاند. اما آنچه ما حتي از متون توركي اويغوري در مييابيم، شمني كه توركان به وجود او باور داشتند، چيزي جز نخستين نياي انسان يعني “تنگره قايراخان” نيست كه او انسان را به وجود آورده و براي او زمين، كوهها و صحراها را آفريده است و سپس “ارليك” يا شيطان را براي مبارزه با او خلق كرده و انسان را به دنياي تاريكي انداخته است و سپس درختي با نه شاخه به وجود آورده و از هر شاخه، قومي خلق كرده است.
طبق اعتقادات شمنگرايان اويغور، آسمان 17 طبقه و زيرزمين يا جهان تاريكي 9 طبقه است و آدميان در ميان اين دو و بر روي زمين زندگي ميكنند و در نهمين طبقه از آسمان، گؤي تانري بر تختي از نور جلوس كرده است و بر زمين حكمراني ميكند. عدد نُه در اساطير توركي تقدس و اهميت دارد.
اما بايد تأكيد كنم كه اين روايتها باورهاي اصلي توركان نيست و با اعتقاد آنان به آفرينش كائنات و انسان انطباق ندارد. ميخواهم بگويم كه محصول انديشهي تركي نيست. در برخي از متون اويغوري كه دينپژوهان غربي به آنها استناد ميكنند، روايتها و اسامي خاص غير توركي با باورهاي شمني در هم آميخته است. روايتهايي يهودي، هندي و يوناني. مانند روايت آدم و حوا، ميوهي ممنوعه، توفان نوح، حتي باور به جنت، جهنم و قيامت و نامهاي خاص مانند قوداي (=خدا)، كُرمز (=هرمز)، ماي تره (=ميترا)، منگ دشيره، آنديگرا (=ايندرا) و غيره همه، غير توركي هستند.
مي خواهم بگويم كه با استناد به ميراث مكتوب توركي اويغوري نميتوان ادعا كرد كه دين باستاني توركان شمنگرايي بوده است. اما به هرحال شامانيسم نيز در ميان تركان به ويژه اويغوران كم و بيش رواج داشت و به هر تقدير، با روح يكتاپرستي آئين “گؤي تورك” در هم آميخته است.
*آيا ميتوان از وجود توتميسم هم در ميان توركان صحبت كرد؟
ببينيد، اجازه بدهيد اول ببينيم كه توتم چيست؟
بنا به باورهاي بسيار كهن كلنيهاي انساني، يك حيوان و با يك گياه و درخت به عنوان نياي يك كلن پذيرفته ميشد كه از تقدس برخوردار بود. به اين نماد “توتم” گفته ميشود اين كلمه از زبان سرخپوستي اخذ شده است. توتمگرايان را باور بر اين بود كه همهي افراد كلني از توتمي كه به آن باور دارند آفريده شدهاند. نماد اين توتم را از چوب و يا از سنگ ميساختند و آن را عبادت ميكردند. مانند گرگ، عقاب، خرگوش يا مثلا يك گياه حتي باران، سنگ و دريا نيز ميتوانست توتم واقع شود. كساني كه توتم را نياي خود ميشناختند. با همديگر خويشاوند به حساب ميآمدند و نميتوانستند با هم ازدواج كنند. زيرا در يك معبد و در مقابل يك توتم (يا بت) عبادت ميكردند.
نميتوان انكار كرد كه در ميان توركان، توتمگرايان وجود نداشتهاند. هماكنون در نقشهاي قالي توركمني به نشانههاي فروان نمادهاي توتمگرايي برميخوريم. توتمگرايي در ميان توركان شرق و غرب درياي خزر مانند شمنگرايي كم و بيش پيدا شده است. اما همين را نيز دين گؤي تورك درخود مستهلك كرده است. چنانچه در تاريخ توركان به ايجاد حتي يك بتكده و بتخانه و يا معابدي از قبيل آتشكده برنمي خوريم. اشارهاي به ازدواجهاي درون خويشي مانند زرتشيان و يا منع ازدواج با خويشان عشيرهاي مانند توتمگرايان، در تاريخ توركان اصلاً وجود ندارد.
خانوادهي توتمگرا مادرمحور و به ديگر سخن مادر شاهي است. در حالي كه خانواده در ميان توركان پيوسته پدرمحور بوده است. خويشاوندي در توتمگرايي بر رشتههاي وابستگي به توتم قوام ميگيرد، در حاليكه كه در ميان توركان، خويشاوندي خوني مطرح است. مالكيت در توتمگرايي اشتراكي، اما در ميان توركان فردي است. در توتمگرايي سيستم اقتصادي براساس زندگي شكارگري، ولي در ميان تركان برپايهي گلهداري، پرورش حيوانات اهلي و كشاورزي شكل ميگرفت. مهمتر اين كه در توتمگرايي، هر كلني به يك توتم خاص منسوب است، در حالي كه در ميان توركان فقط به توتم گرگ برخورد ميكنيم كه همهي توركان به آن انتساب داده ميشوند. اين گرگ نيز بيش از توتم بودن، از زندگي گلهداري توركان پديد آمده است و بر خلاف توتم هاي ديگر كه كلنيها را رو در روي هم قرار ميداد، باعث اتحاد توركان ميشد. نميتوان گفت كه توتم گرگ در ميان توركان ماهيت ديني پيدا كرده است. هيچگاه توركان در مقابل گرگ عبادت نكردهاند، بلكه در مقابل او حسي ناشي از ترس و احترام داشتند. اسطورههاي توركي حاكي از اين است كه اولين نياي توركان را گرگ خاكستري مادهاي شير داده است. از اينرو توركان اين حيوان را خويش يمن ميدانستند. من از كودكي به یاد دارم كه مادربزرگم در گوشهاي از مطبخ دست قطعشدهي گرگ از ديوار آويخته بود و آن را خوشيمن ميدانست. احترام به يك حيوان در معناي توتم بودن آن نيست. چنان كه احترام به گاو و يا “گئوش اورون” در دين زرتشت به او ماهيت توتمي نداده است. سگ نيز همينطور است.
*در بعضي منابع از اعتقاد به وحدت وجود و تناسخ در ميان تورركان باستان صحبت شده است، نظرشما در اينباره چيست؟
وحدت وجود را در عرفان اسلامي، گاهي غربيان با “همه خدايي” در كيشهاي باطنيگرايانهي هند يكي ميدانند. در همهخدايي هند، رود گنگ، درياي خروشان، باد و توفان، رعد و برق و ابر آبستن همه، “او” هستند، يعني همگي خدايند. اما در عرفان ما، اين همه، تجليات الهي بشمار ميروند. پان تهايسم غربي نيز، با عرفان اسلامي مغايرت دارد. اسپينوزا يكي از پيشتازان فلسفهي پان تهايسم غربي ادعا ميكند كه ظهور هستي ضرورت داشت و بدينگونه صفت اراده در خداوند را انكار ميكند. در حاليكه در اسلام، خداوند خود را كنز مخفي ميداند كه اراده ميكند خلق كند و خلق ميكند. گروههاي اهل حق، علويها و بكتاشيها سخن از “سرّ كنت كنز” ميكنند كه آدمي ميتواند با غلبه بر احساس فرديت و ثنويت، به آن راز پي ببرد و اين مبارزهاي است كه تنها با نيروي عشق ميتوان در آن پيروز شد.
محيالدين عربي، بهخلاف اسپينوزا خدا و جهان را يكي نميداند. زيرا، وجود تنها خاص اوست. تنها او موجود است. ماسوا فقط تجليات او است كه داراي درجات ثعيّن و مراتب تنزل است.
اما، در عرفان توركي قبل از اسلام، اين فقط “گؤي تانري” است كه جاويدان است و داراي “تين” (در معناي روح) است و تينِ او سَيران دارد. اول سير او ظهور در شكل چهار “قام” بود كه هر كدام يكي از عناصر اربعه را آفريدند و سپس نُه “قام” كه طبقات نهگانهي آسمان را خلق كردند. اين قامها خود داراي اراده هستند، اما ارادهي اصلي و كلي از آنِ تين است. تين در عالم باطن است و داراي قدرت است. ما هنوز هم در توركي آذربایجانی اصطلاح “تين وورماق” داريم كه در مقام و معناي “ضربه خوردن روحي مرموز” به کار میبریم. تين در اجسام انساني ميتواند حلول كند و از اينرو، “قام”ها در هر دوره داراي تقدس هستند، زيرا تين با درجات گوناگون در آنها حضور دارد. بدين گونه ميتوانيم ادعا كنيم كه عرفان تركي نوعي “وحدت وجودي شهودي” است كه آن را بايد متفاوت از وحدت وجود هندي با اسلامي و يا غربي بايد تعريف كرد. البته تأكيد كنم كه اين گردش و سير روح مقدس ربطي به تناسخ با تعريفي كه ما از آن داريم و شاخههاي آن، ندارد.