گادتب: در نشست بیست و ششم مهر روز دوشنبه مطرح گردید. شورای هماهنگی پاسداشت زبان فارسی با حضور غلامعلی حدادعادل رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، محمود شالویی مشاور وزیر و دبیر شورای هماهنگی پاسداشت زبان فارسی و اعضای این شورا برگزار شد، محمدمهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: زبان فارسی از مظاهر افتخار و هویت ملی کشور است و توجه به آن ضروری است.
محمدمهدی اسماعیلی با بیان این مطلب افزود: در دوره جدید فعالیت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی توجه به زبان و ادب فارسی از اولویت های کاری است. عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: در حوزه حفظ و پاسداشت زبان و ادب فارسی باید تعصب و غیرت ایجاد کنیم و این امر در دستور کار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خواهد بود و همه باید با تعصب و غیرت نسبت به زبان و ادب فارسی سخن بگویند.
حدادعادل نیز تاکید نمود که مسئولان بایستی نسبت به زبان فارسی غیرت داشته باشند.!
در بخشی از این نشست، غلامعلی حداد عادل رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی گفت: در هفتههای اخیر بزرگداشتهایی مانند روز حافظ، روز شهریار و زبان و ادب فارسی و … داشتیم که میتوان از این روزها در راستای افزایش منزلت زبان فارسی در جامعه استفاده و بهره کافی برد. به این معنا که شهرداریها میتوانند با نصب تابلوهای مختلف در سطح شهر به استفاده و بهره گیری از زبان فارسی تاکید داشته و در حفظ و صیانت از این زبان اهتمام داشته باشند و از طریق این تابلوها روز زبان فارسی را به صورت گسترده اعلام کرده و توجه مردم را به آن جلب کنند.
وی افزود: وقتی در این زمینه در سطح شهر فرهنگ سازی شود تخلفات از سوی اصناف و عدم استفاده از زبان فارسی هم کاهش پیدا خواهد کرد.
(منبع خبرگزاری فارس)
حال نگاهی بیندازیم به سیاستهای قلع و قمع اقوام غیرفارس و چگونگی اجرای سیاستهای یکسانسازی به صورت عینی و ذهنی در دوران رضاخان قلدر، مجریِ سیاستهای انگلیس. ناسيوناليسم افراطی فارسی در ایران در زمان رضاشاه با تحقير و قلع و قمع زبان ها و فرهنگهای اقوام غیر فارس همراه بود. البته رگههایی از آن با جنبش مشروطيت آغاز شده بود و پس از افول مشروطيت در خارج از ایران در مجلاتی چاون كاوه، فرنگستان و ایرانشهر به صورت گسترده مطرح میگردید. در آن زمان، خواسته و آرزوی بخش اعظم این روشنفرکران پس از شکست و ناكامی جنبش مشروطيت و به انحطاط بردن قاجاریه، در تحقق آرمان باستانگرایی و برقراری استبداد منور بروز پیدا کرد. بنابراین، باساتانگرایی محصول دوران رضاشاه نبود اما در دوران رضاشاه، به صورت گسترده پرورده و تبلیغ شد و به صورت ایدئولوژی رسمی سیستمی درآمد.
سه نشریه كاوه، ایرانشهر و فرنگستان در آستانه تبدیل سلسله قاجاریه به پهلوی ظهور كرده و در خارج از ایران در برلين آلمان منتشر میشدند و نسبتا خوانندگان زیادی هم داشتند. این نشریات در بسط و تعميق سياست باستانگرایی و یکسانسازی فرهنگی نقش اساسی داشتند. افرادی چون سيدحسن تقیزاده، محمدعلی جمالزاده، حاجی سيدابوالحسن علوی، ميرزا محمد قزوینی، حسين كاظمزاده ایرانشهر تبریزی، ميرزامحمود غنیزاده، مهندس كریم طاهر زاده بهزاد، ميرزا رضاخان تربيت در آنها قلم ميزدند. حتی آرانی نيز قبل از اینکه ماركسيست گردد ناسيوناليست بود. آنان از یک طرف، دل در گرو ایران باستان داشتند و از طرف دیگر شيفته پيشرفتهای غرب بودند.
حسين كاظم زاده ایرانشهر مقارن با ظهور رضاشاه، در خارج از كشور در برلين مینویسد كه داشتن زبانهای مختلف، لباسهای مختلف و عادات و مراسم مختلف باعث اختلاف و تشتت میگردد و احمد كسروی در داخل ایران در این زمان در مجله پيمان از شفای “یک درفش، یک
دین، یک زبان” سخن میراند و میگوید گوناگونی و تنوع مذاهب و زبانها و اندیشهها مانع وحدت ملی است و باید با یکایک آنها در نبرد باشيم. كه بعدا این آرزوها و خواستههای روشنفکران و تحصيل کردگان، در دولت مطلقه رضاشاه، جزو ایدئولوژی سيستم میگردد و با باستانگرایی یا آركائيسم پيوند میخورد و در خدمت تمركزگرایی رضاشاه و نابودی زبان، فرهنگ و هویت اقوام مختلف ایران قرار میگيرد.
دستگاه فرهنگی رضاشاه و حلقه فکری این دوران كه سید حسن تقیزاده، سعید نفیسی، محمدعلی فروغی از برجستهترین افراد آن بودند رجعت به ایران قبل از اسلام و پرداختن و بزرگداشت شخصیت های باستانی و منابع تاریخ ایران باستان، مانند شاهنامه و نامهی تنسر را در دستور كار قرار داده بودند. به عبارتی بخش وسيعی از تاریخ كشور كه بدرد این ایدئولوژی نمیخورد حذف، تحریف و نادیده گرفته میشود اما بخشی دیگر از تاریخ تبلیغ و طلایی نشان داده میشود. حتی این دو برهه از تاریخ یعنی قبل از اسلام و پس از اسلام در مقابل هم نهاده میشود. برجسته ترین نویسنده در این زمينه را میتوان از صادق هدایت نام برد.
در تاریخ نگاری پهلوی حس سمپاتی و حسرت به دوران ایران باستان و نفرت و بيزاری به دوران اسلام و پس از حمله اعراب به ایران موج میزند. در این تاریخ نگاری كج و معوج، تمامی بدبختیها و عقب افتادگیهای جغرافیای ایران به گردن تورکها و عربها انداخته شده و از آنها به عنوان اقوامی بدو، كم هوش، پرخاشگر و غيرمتمدن یاد میشود. در واقع ریشهی تمامی سیاستهای تورک ستیز و عرب ستیز امروزین در همین امر و متن نهفته گردیده است و از عقدههای تاریخی ریشه میگیرد. اگر امروزه باز هم مسئولانی پیدا میشوند که در سیاست داخلی بجای به رسمیت شناختن تنوع زبانی ، قومی و فرهنگی در یک کشور چند زبانه هنوز هم تاکید به تک زبانگی و تک فرهنگی به صورت رسمی و اجباری بنمایند، و قلع و قمع زبان و فرهنگ سایر گروههای ائتنیکی خصوصا تورکان کشور را در پیش بگیرند بایستی به تاریخ رجوع کرده و درس عبرت بگیرند. ما میگوییم اجداد شما و حکومت منحوس پهلوی با ۵۷ سال حکومت نحساش نتوانست شما هم نخواهید توانست.!
اگر امروزه در سیاست گذاری خارجی بجای پیشبرد سیاست دوستانه با کشورهای تورک منطقه همچون تورکیه و جمهوری آذربایجان شاهد پیشبرد سیاست خصمانه، تورک هراسانه، رویارویی و رجزخوانی هستیم دلایلش در همین توهمات باستانگرایی و ایرانشهری خوابیده است. صاحبان امروزین اینگونه افکار، در جنگ اول قاراباغ و اکنون نیز ایستادن در کنار ارمنستان ذرهای را به دلیل عقده های تاریخیشان به ایستاد در کنار دنیای بزرگ تورک و جمهوری مسلمان، شیعه و تورک آذربایجان ترجیح دادند. و اکنون شاهد هستیم که بخاطر اعمال همین سیاستهای غلط ایرانشهری، اکنون جمهوری اسلامی ایران در قفقاز باخته و در نوعی محاصره و انزوا قرار گرفته است.
چرا که پیشبرد سیاست های عرب ستیزانه همراه با تورک ستیزی، سبب گردیده است که کشورهای عربی هچون بحرین و امارات متحده هم رفته رفته به آغوش اسرائیل کشانده شوند. و حتی در عراق هم خیل کثیری از سیاسیون این کشور خواهان برقراری ارتباط با اسرائیل شده اند. در شرق کشور نیز قدرت گیری مجدد و حاکم گشتن طالبان بر افغانستان برای جمهوری اسلامی یک خطر بالقوه محسوب میشود که میتواند در آینده بالفعل گردد.
این اوضاع فوق الذکر که سبب محاصره و انزوای روز به روزِ ایران از جنوب، شرق، غرب و شمال غرب گشته است و خطرات آن نیز در آینده خود را بیش از پیش نشان خواهد داد، همگی دستپخت ایرانشهری ها و پان ایرانیست هایی است که “ناسیونالیسم فارسی” را سرلوحهی خود قرار دادهاند. آنان که با یک کودتای انگلیسی نابودی اقتدار سیاسی تورکان را رقم زدند و در این یکصد سال گذشته، سیاست داخلی و خارجی کشور در دست ایدئولوژی و سیستم سیاسی و فکریاشان بوده است؛ اما هم در سیاست داخلی شکست خورده اند، هم در سیاست خارجی. به راستی چرا؟؟! در داخل کشور شکاف و تضادهای قومی را با تبعیضات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی شدت بخشیده و به حد گسلهای فعال رساندهاند که یکی از مهمترین چالش های جمهوری اسلامی هم همین شکافهای قومی برخاسته از ستم ملی و تبعیضات میباشد.
و در زمینهی سیاست خارجه نیز در دوران پهلوی با باستانگرایی (برگزاری جشنهای دو هزار و پانصد ساله و…) بازی کردن نقش ژاندارمی منطقه که از سوی آمریکا و انگلیس به محمد رضا شاه واگذار شده بود کشور را به پسرفت فرهنگی، سیاسی، اقتصادی کشاندند. بعد از سرنگونی پهلوی نیز متاسفانه امت گرایی که شعار انقلابیون بود جای باستاتگرایی را نگرفت و ناسیونالیسم فارسی همراه با شیعه گری شعوبی به پیش برده شد. و در زمینه سیاست داخلی و حقوق اقوام هم تغییرات و گشایشهای چندانی جز اجازهی نشر برای کتب تورکی صورت نپذیرفته است.
اینجانب بعنوان یک انسان دلسوز و فعال اجتماعی در زمینه حقوق تورکان خطر تداوم بخشیدن به این سیاست های اشتباه را گوشزد مینمایم و به جناب وزیر جوان ارشاد و آقای حداد عادل عرض میکنم که آب در هاون نکوبید. چرا که نسل کنونی تورکان بیدار گشته و حقوق قانونی، انسانی و ائتنیکی خویش را میخواهد اگر به صورت مدنی داده شود به صلاح مملکت است، و اگر چنانکه باز هم سیاست انکار و سرکوب تداوم یابد جنبش های مقاومت و گریز از مرکز هم راستا با سیاست انکار شکل گرفته و این فرصتها را به تهدیدات جبران ناپذیر تبدیل خواهد کرد.