گادتب: دوست نداشتم دعوای خودم با انواع و اقسام فاشیستهای سفید را به اینجا منتقل کنم اما امروز صبح با پیامی از خانم مرزوک از خواب بیدار شدم که لازم دیدم به سویههای اجتماعی آن ورود کنم!
شخصا معتقدم در درون هر ایسمی/آموزهی نطفهی فاشیسم خوابیده است و پادزهر آن نیز در گشودگی این آموزهها به دیگریهایی است که در لحظهی ایجاد پس زده و سرکوب کرده است. این نادیده انگاری فقط در ضرب آن محذوفین با انگ و تکفیریهایی چون تجزیهطلبی ممکن نمی شود بلکه خودِ سکوت در برابر پرسش از نسبت اثنیکهای غیرفارس ایرانی با دموکراسیِ مورد ادعای این فاشیستها را هم شامل میشود. از این رو پرسش از چنین نسبتی سنگ محک برخورد من با هر گفتمان و سوژهی گفتمانی بوده است که در این سالها به مدد فضای مجازی موهبت برخورد داشتهام و در نهایت خرسندی تهنشست فاشیسم قومی رضاخانی در این قوم چنان مستحکم است که نمی توانم بخاطر بیاورم یک شخص یا گروهی با تکیه بر همان مشروطه پرسش از محذوفینی چون ترک یا عرب را ممکن کند.
ماجرا از این قرار است که علی مرادی مراغهای به ارائهی کنفرانسی به گروهی تحت عنوان آکادمی مرزوک دعوت شده بودند. هنوز کنفرانس علی مرادی به پایان نرسیده بود که هجوم فاشیستها با سوالات بیسر و تهی چون «عدم ممنوعیت گفتگو به زبان ترکی در اتاق خواب و حمام و … از طرف رضاخان» شروع شد و مرادی با نهایت احترام به تک تک آنها با اسناد تاریخی پاسخ داد. اما آنچه برای من جالب بود عدم تذکر و کنترل و غیره از طرف مدیر گروه بود که معمولا با دیدن کلماتی چون اثنیک و ترک و عرب چون جاری شدن بسم الله بر جن جاری میشود.
کنفرانس با هر ضرب و زوری بود به پایان رسید و بحث مربوط به اثنیک های ایرانی فردا جمعه نیز پیگیر شد. حقیقتا بحث اثنیکها خستهکننده است و برای بسیاری از کسان نیز که روش و منش گفتگو نمیدانند در نهایت سر از فحاشی در میآورد. در نهایت با اختصاص بحث هفته به «فلسفهی فوکو» با بحث مربوط به اثنیکهای ایرانی خداحافظی کردیم. در نهایت تاسف در حالیکه بسیاری از پیام ها به نام بحث اثنیکی «به درستی» حذف میشد! موج سواری فاشیستها با رضایت تمام مدیریت گروه ادامه داشت و بدتر اینکه مدیر گروه، خود در پاسخ به پیام کاربری در پرسش از غلبه گفتمانِ اثنیکی بر ترکهای آذربایجان با ادبیاتی نه چندان درخشان آن را به «باکو و اردوغان» نسبت داده بود. در اعتراض به عدم رعایت قوانین خود گروه از طرف خود مدیر گروه خواستار عذرخواهی ایشان شدم که پاسخ هر سه بار اخراج از گروه بود.
این مسئله برای من نه عجیب بود و نه غریب! چنانچه پیام های نوازشگر خانم مرزوک را هم در خصوصی نخوانده پاک کردم! چون از نظر من مرزوک یک قربانی بیش نیست و صرفا زبان یک گفتمان فاشیستی است. او فکر میکند با فرافکنی و حذف کودتای رضاخانی از تاریخ به اردوغان و دیگران می تواند پرسش ناتمام دموکراسی و آزادی در ایران را در نسبت با اثنیک ها و از جمله ترکهای ایران ناممکن کند! اما بدتر از آن فکر میکند با فرستادن پیام تشکر علی مرادی از زحمات خودش به من، از ترک بودن مراغهای همان بهرهای را ببرد که آذریها از ترک بودن کسروی بردهاند و میبرند.
به عنوان کسیکه در چندسال اخیر کارهای مرادی را دنبال میکنم از معدود کسانی است که میکوشد با سرسختی تمام به وجدان حقیقت و حقیقت جویی پایبند بماند، هر چند که فراموش نکردهام جستجوی حقیقت با پرسش مدام از نسبت هر کسی با گفتمانهای قدرت ممکن نیست و دقیقا فراموش نکردهام که جمهوری اسلامی تنها گفتمان قدرت در جامعهی امروز ایرانی نیست و حتی قدرتمندترین آنها هم نیست! نفوذ گفتمانی جمهوری اسلامی در ایران حتی در حاکمیت جمهوری اسلامی در حد و اندازهی روزنامه کیهان در حوزهی عمومی است!
خانم مرزوک میتواند در قبال وجدان معذبش نسبت به دیکتاتوری پرشینیستی خود (ایشان در گفتگویی با من آمال نهایی خود را کشورِ پرشیا ذکر کردند) و تَرَکی که مدام از سوژههای هویتطلب بر این آمالاش مینشیند، به تشکر علی مرادی و دیگران پناه ببرد، اما در قبال این پیام مرادی به ایشان که خطاب به من فرستادهاند: «از مس طلا ساختهاید»! خانم مازروک پاسخم به شما این است که: «از طلا گشتن پشیمان گشتهایم، لطف فرموده ما را مس کنید»!