گادتب: اخیر مطلبی در فضای مجازی به قلم شخصی به نام شروین حبیبی منتشر شده تحت عنوان ” من با رجب موافقم” که به موضوع شعرخوانی رجب طیب اردوغان در مراسم رژه پیروزی ارتش جمهوری آذربایجان در باکو میپردازد. نگارنده برای تخفیف این کشورها و سران آنها قالب طنز را برگزیده و مجعولاتی را بهعنوان محکمات و مسلمات، بنمایه مطلب خود ساخته و در پایان اظهار امیدواری کرده که بزودی آنها را در باکو و استانبول تحت حاکمیت ایران ملاقات کرده و با زبان پارسی احوالشان را جویا خواهدشد.
همانطور که اشاره کردم متن استوار بر پیشفرضهای غلط و جعلیات تاریخی است. برای مثال سال تاسیس جمهوری آذربایجان را ۱۹۹۱ عنوان کرده و عمر این جمهوری را ۲۹ سال عنوان میکند، احتمالا ایشان تعمدا نمیخواهد تحقیقی در این خصوص داشتهباشد، چون حتی با یک جستجوی ساده اینترنتی هم میتواند بیابد که جمهوری آذربایجان در سال ۱۹۱۸ توسط محمدامین رسول زاده از روسیه اعلام استقلال کرده و جالب این که نخستین دولت مدرن منطقه حتی آسیا بودهاست. بطوریکه از همان بدو تاسیس زنان حق رای داشتند و جمهوری بر مبنای اصول مترقی سکولار اداره میشدهاست، یا اینکه اتفاقا یکی از مستمرترین حکومتهای قاره مربوط به حکومت سلسله شروانشاهان میباشد که از قرن دوم هجری تا ۱۰ ادامه داشت و عاقبت با حمله صفویها بدست شاه تهماسب از هم پاشید. احتمالا به فکر نگارنده هم نرسیده که اگر آذربایجان جزیی از ایران بوده چرا شاهان ایرانی به خاک خودشان لشکرکشی مینمودند، و یا عمر کشور ترکیه را ۹۷ سال و تاسیس آن را بدست آتاتورک میداند اگر با منطق نگارنده به موضوعات نگاه کنیم باید بپذیریم که عمر ایران هم از سال ۱۳۱۴ شروع می شود که رضاخان طی نامه ای رسمی به مجامع جهانی نام کشور را از پرشیا به ایران تغییر داد و با همین استدلال باید بپذیریم که کردها چون در درازنای تاریخ کشور نداشتند از این پس نیز نباید داشته باشند و آن چند وجب جا را که بنام اقلیم اداره میکنند باید به ترکیه باز پس دهند و دیگر جعلیاتی همانند شاهنامهخوانی جنگجویان سلجوقی پارسنژاد و انتساب شعر آراز آراز به یحیی شیدا و مهملاتی از این دست که مجال پرداختن به آن همه نیست.
اما چرا مطالبی سخیف و مهمل از این دست تولید و در فضای مجازی منتشر میشود و مخاطب پیدا میکند؟
به زعم من روشنفکری ایرانی(که روشنفکری عاریتی از غرب و من جمله همین ترکیه است) بر بستر شوونیزم فارس و باستانپرستی و ستایش اساطیر ایرانی و تقدیس شاهنامه فردوسی استوار است و اساسا در این کشور هر کس به قومیت و زبان خودش بیشتر فحش دهد و از فرهنگ خود تبری بجوید، روشفکرتر بوده و راحتتر و سریعتر میتواند وارد جرگه روشنفکران شده و برای خود جایگاهی دست و پا کند . تمامیت ارضی و حاکمیت ملی هم چماقی شده برای سرکوب کردن هر صدای مخالف سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و از ایران زندانی ساخته شده برای اقوام مختلف. البته در این میان، ترکها وضعیت مطلوبتری دارند. ستم و اجحافی که بر کردها و ترکمنها و عربها میرود بسیار سهمگینتر و خردکنندهتر از ترکهاست.
اما چرا این هجمه بیشتر متوجه ترکهاست؟
تصور من این است که بیشترین حقارت و ترس قوم فارس از ناحیه ترکهاست. کثرت جمعیت، پراکنش گسترده جغرافیایی، قدرت اقتصادی، صبغه فرهنگی و تاریخ مشحون از دلاوری و افتخار موجب ایجاد حس حقارت تاریخی در طرفداران شوونیزم فارس شده است. کسانی که دم از بیتاریخی ترکیه و آذربایجان در مقابل ایران میزنند، قطعا میدانند که عمده دلمشغولی ترکان آناتولی این بوده که مراتع ایران سهم چرای گوسفندان سپید باشد یا سیاه. همین حس حقارت است که بزرگترین سلاطین جهان را حکومت غلامان ترک مینامند و کسی نیست بگوید که اگر اینها که هزار سال بر شما و نصف دنیای مسکون حکم راندند غلام بودهاند، شما سرور کجا بودهاید؟ شما که رعیت همین غلامان بودهاید.
از کدام ایران تاریخی سخن میگویید که اقصی نقاط دنیا را نیز جزو استانهای آن میدانید؟ شما در طول ۱۴۰۰ سال فقط یک برهه تاریخی ذکر کنید که شاهی پارسی ادعای فرومانروایی بر سرزمینی بنام ایران داشتهباشد. هر چه بوده که از دولت سر ترکان بوده. اگر هم زبان پارسی برای شما مانده باز از صدقه سر همان جهانگشایان ترک بود والا اگر به شماها بود که نشانی از آن هم نمانده بود.
نهایتا اینکه وطن جاییست که کرامت، فرهنگ، آداب و رسوم یک فرد را محافظت کند و امکان انتقال آن رابه نسلهای بعدی فراهمنماید نه جاییکه هفت ملت خفه خون بگیرند و مالیات دهند تا قومی برای زبان خود فرهنگستان دایر کند تا کلمات همان مالیات دهندگان را از متون درسی حذف کند و علی الدوام فرهنگ و زبان و تاریخ آنان را استهزا کرده و تحریف نماید و گرنه بیم آن دارم که با ادامه این روند آنها شما را در تهران و سنندج ملاقات کنند.
گادتب: اخیر مطلبی در فضای مجازی به قلم شخصی به نام شروین حبیبی منتشر شده تحت عنوان ” من با رجب موافقم” که به موضوع شعرخوانی رجب طیب اردوغان در مراسم رژه پیروزی ارتش جمهوری آذربایجان در باکو میپردازد. نگارنده برای تخفیف این کشورها و سران آنها قالب طنز را برگزیده و مجعولاتی را بهعنوان محکمات و مسلمات، بنمایه مطلب خود ساخته و در پایان اظهار امیدواری کرده که بزودی آنها را در باکو و استانبول تحت حاکمیت ایران ملاقات کرده و با زبان پارسی احوالشان را جویا خواهدشد.
همانطور که اشاره کردم متن استوار بر پیشفرضهای غلط و جعلیات تاریخی است. برای مثال سال تاسیس جمهوری آذربایجان را ۱۹۹۱ عنوان کرده و عمر این جمهوری را ۲۹ سال عنوان میکند، احتمالا ایشان تعمدا نمیخواهد تحقیقی در این خصوص داشتهباشد، چون حتی با یک جستجوی ساده اینترنتی هم میتواند بیابد که جمهوری آذربایجان در سال ۱۹۱۸ توسط محمدامین رسول زاده از روسیه اعلام استقلال کرده و جالب این که نخستین دولت مدرن منطقه حتی آسیا بودهاست. بطوریکه از همان بدو تاسیس زنان حق رای داشتند و جمهوری بر مبنای اصول مترقی سکولار اداره میشدهاست، یا اینکه اتفاقا یکی از مستمرترین حکومتهای قاره مربوط به حکومت سلسله شروانشاهان میباشد که از قرن دوم هجری تا ۱۰ ادامه داشت و عاقبت با حمله صفویها بدست شاه تهماسب از هم پاشید. احتمالا به فکر نگارنده هم نرسیده که اگر آذربایجان جزیی از ایران بوده چرا شاهان ایرانی به خاک خودشان لشکرکشی مینمودند، و یا عمر کشور ترکیه را ۹۷ سال و تاسیس آن را بدست آتاتورک میداند اگر با منطق نگارنده به موضوعات نگاه کنیم باید بپذیریم که عمر ایران هم از سال ۱۳۱۴ شروع می شود که رضاخان طی نامه ای رسمی به مجامع جهانی نام کشور را از پرشیا به ایران تغییر داد و با همین استدلال باید بپذیریم که کردها چون در درازنای تاریخ کشور نداشتند از این پس نیز نباید داشته باشند و آن چند وجب جا را که بنام اقلیم اداره میکنند باید به ترکیه باز پس دهند و دیگر جعلیاتی همانند شاهنامهخوانی جنگجویان سلجوقی پارسنژاد و انتساب شعر آراز آراز به یحیی شیدا و مهملاتی از این دست که مجال پرداختن به آن همه نیست.
اما چرا مطالبی سخیف و مهمل از این دست تولید و در فضای مجازی منتشر میشود و مخاطب پیدا میکند؟
به زعم من روشنفکری ایرانی(که روشنفکری عاریتی از غرب و من جمله همین ترکیه است) بر بستر شوونیزم فارس و باستانپرستی و ستایش اساطیر ایرانی و تقدیس شاهنامه فردوسی استوار است و اساسا در این کشور هر کس به قومیت و زبان خودش بیشتر فحش دهد و از فرهنگ خود تبری بجوید، روشفکرتر بوده و راحتتر و سریعتر میتواند وارد جرگه روشنفکران شده و برای خود جایگاهی دست و پا کند . تمامیت ارضی و حاکمیت ملی هم چماقی شده برای سرکوب کردن هر صدای مخالف سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و از ایران زندانی ساخته شده برای اقوام مختلف. البته در این میان، ترکها وضعیت مطلوبتری دارند. ستم و اجحافی که بر کردها و ترکمنها و عربها میرود بسیار سهمگینتر و خردکنندهتر از ترکهاست.
اما چرا این هجمه بیشتر متوجه ترکهاست؟
تصور من این است که بیشترین حقارت و ترس قوم فارس از ناحیه ترکهاست. کثرت جمعیت، پراکنش گسترده جغرافیایی، قدرت اقتصادی، صبغه فرهنگی و تاریخ مشحون از دلاوری و افتخار موجب ایجاد حس حقارت تاریخی در طرفداران شوونیزم فارس شده است. کسانی که دم از بیتاریخی ترکیه و آذربایجان در مقابل ایران میزنند، قطعا میدانند که عمده دلمشغولی ترکان آناتولی این بوده که مراتع ایران سهم چرای گوسفندان سپید باشد یا سیاه. همین حس حقارت است که بزرگترین سلاطین جهان را حکومت غلامان ترک مینامند و کسی نیست بگوید که اگر اینها که هزار سال بر شما و نصف دنیای مسکون حکم راندند غلام بودهاند، شما سرور کجا بودهاید؟ شما که رعیت همین غلامان بودهاید.
از کدام ایران تاریخی سخن میگویید که اقصی نقاط دنیا را نیز جزو استانهای آن میدانید؟ شما در طول ۱۴۰۰ سال فقط یک برهه تاریخی ذکر کنید که شاهی پارسی ادعای فرومانروایی بر سرزمینی بنام ایران داشتهباشد. هر چه بوده که از دولت سر ترکان بوده. اگر هم زبان پارسی برای شما مانده باز از صدقه سر همان جهانگشایان ترک بود والا اگر به شماها بود که نشانی از آن هم نمانده بود.
نهایتا اینکه وطن جاییست که کرامت، فرهنگ، آداب و رسوم یک فرد را محافظت کند و امکان انتقال آن رابه نسلهای بعدی فراهمنماید نه جاییکه هفت ملت خفه خون بگیرند و مالیات دهند تا قومی برای زبان خود فرهنگستان دایر کند تا کلمات همان مالیات دهندگان را از متون درسی حذف کند و علی الدوام فرهنگ و زبان و تاریخ آنان را استهزا کرده و تحریف نماید و گرنه بیم آن دارم که با ادامه این روند آنها شما را در تهران و سنندج ملاقات کنند.