گادتب: محمد قوچانی از معدود روزنامهنگاران دوم خردادی است که توانسته در مسیر باد قرار گیرد و با “چرخش قلم” خویش، همچنان از منافع و مواهب روزینامهنگاری برخوردار شود. این چرخش قلم که محصول چرخش فکری وی از اصلاحطلبی به اعتدالگرایی و در نهایت ایرانشهری پانفارساللهی است، موجب شده وی برخلاف بسیاری از همکاران سابق خود که طعم تلخ زندان و محرومیت از روزنامهنگاری را چشیدند، چنانکه اشاره کردم ضمن برخورداری از مواهب روزینامهنگاری، همچنان سوار بر توسن مراد بتازد.
محمد قوچانی، اخیراً در نوشتهای تحت عنوان “پاسخ نوعثمانی را باید نوصفوی بدهد”، گریزی هم به تاریخ زدهاست تا به مصداق مصراع معروف “پسته بیمغز گر لب وا کند رسوا شود”، ناآگاهی تاریخی خویش را آشکار نماید. ایشان مدعی شدهاند که ایران دوران شاه عباس “نماد رواداری دینی” بود و “ارمنیکشی نماد استبداد دینی و قومی در ترکیه عثمانی”! ایشان البته، تاریخ را از پشت عینک تیره نژادپرستی خواندهاند وگرنه باید میدانستند که امپراتوری تورک عثمانی هم درست به اندازه امپراتوری تورک صفوی و حتی بیشتر از آن قائل به رواداری مذهبی در قبال مسیحیان و یهودیان بود (حوادثی که در سالهای آخر امپراتوری عثمانی رخ داد، ربطی به استبداد دینی و قومی ندارد و باید در ظرف زمان و مکان خویش مورد بررسی قرار گیرد و مهمتر اینکه نباید آن حوادث را به کل دوران امپراتوری بلندمدت عثمانی تعمیم داد).
ایشان به درستی اشاره میکنند که شاه عباس با واگذاری تجارت ایران به ارامنه میخواست اروپای مسیحی را به سمت خویش بکشد ولی نمیگویند که در همان تاریخ امپراتوری عثمانی هم همین سیاست را پیش میبرد! ایشان یا نمیدانند یا نمیخواهند بگویند که ارامنه در دستگاه بروکراسی امپراتوری عثمانی، در مقایسه با بروکراسی صفوی به مدارج بالاتری رسیدند، چنانچه قریب به پنجاه نفر از ارامنه در تاریخ امپراتوری عثمانی به مدارج بالای حکومتی از جمله پاشایی، وزارت و حتی صدراعظمی ارتقاء یافتند.
قوچانی در نوشتهای که سرشار از عبارات و کنایات نژادپرستانه و تورکستیزانه است میخواهد وانمود نماید که تورکها نژادپرست بودهاند و “ما خوبیم”! در نهایت، هم پیشنهاد مینماید که برای تقابل با جهان تورک (تورکیه و آذربایجان) باید از تاکتیک شاهعباس بهره گرفت و ارامنه را در مقابل تورکها قرار داد! غافل از اینکه، ارامنه، به خوبی از اشتباهات گذشته درس گرفتهاند و نمیخواهند ابزار سیاستهای تورکستیزانه ایران باشند. به طوری که همین چند روز پیش که ایران آسمان خود را به روی هواپیماهای آذربایجان بست، این ارمنستان بود که مسیر هوایی خویش را به روی هواپیماهای دشمن قبلی خویش یعنی آذربایجان گشود!
قوچانی اگر به جای روزینامهنگاری، روزنامهنگاری را برمیگزید به خوبی میتوانست با گردآوری شواهد موجود و با دقت در اظهارات اخیر مقامات آذربایجان و ارمنستان، به این نتیجه برسد که آنچه ایشان تحت عنوان “سیاستهای راهبردی ایران در بهرهبرداری از ارامنه” پیشنهاد مینمایند، چیزی جز خیالبافی یک ذهنیت مسموم نژادپرستانه نیست و به هیچ وجه امکان تحقق در دنیای واقعی را ندارد.
در پایان لازم میدانم به قوچانی و متوهمان ایرانشهری گوشزد نمایم که تقابل تاریخی دو امپراتوری تورک صفوی و عثمانی نتیجه دسیسهچینیهای اروپاییها، نفوذ تکفیریهای شیعه و سنی در دو امپراتوری و رخنه غمازان پارسگرا در امپراتوری تورک صفوی بود. ملت تورک با درسی که از تاریخ فراگرفته است دیگر به هیچ وجه اجازه نخواهد داد که نئوفارسگرایان ایرانشهری زمینه رویارویی آذربایجان (اعم از آذربایجان شمالی و آذربایجان جنوبی) با تورکیه را فراهم آورند. به عبارت دیگر، جنگسالاران ایرانشهری این آرزو را نیز مثل بسیاری از آرزوهای دیگر خویش به گور خواهند برد.