گادتب: تقریبا سال 87 بود که روزنامه ایران در ستونی با عنوان «جویندگان عاطفه» شرح زندگی افرادی را مینوشت که والدین واقعی خود را نمیشناختند و در پرورشگاه یا به سرپرستی دیگران بزرگ شده بودند تا شاید کسی یا کسانی از بستگان آنها پیدا شود.
عجیب اینکه بجز بانوی میانسال مشهدی که والدین فعلیاش او را از پرورشگاه گرفته بودند و احتمال میداد اصلیت یزدی داشته باشد، همه آن جویندگان عاطفه بیش از شصت سال داشتند و بیشتر پیرمردانی بودند که سر پیری هوس جستجوی هویت و گذشته کرده بودند و تقریبا همگی تهرانی. اکثر آنها صاحب زندگی بودند و نیازی به پدرمادر نداشتند فقط دنبال پاسخ این سئوال بودند که چرا پدرمادرشان آنها را ول کردهاند.
یکی مینوشت در زمستانی سرد، لای اوتوبوسهای ترمینال تهران چپیده بوده و به شدت گریه میکردهام که پدر مادر فعلیام مرا یافته و بزرگ کردهاند. دیگری مینوشت وقتی مرا پیدا کردهاند نامم اسماعیل بوده و والدین فعلیام نامم را منوچهر گذاشتهاند. آن یکی میگفت که رانندهای مرا از سمت زنجان به تهران آورده و تحول خانوادهی خیّری داده است و دیگری دردناکتر از همه نوشته بود «روزی که مرا پیداکرده و به پرورشگاه دادهاند به زبان ترکی گریه میکردهام».
وقتی این شماره روزنامه ایران را میخواندم موهایم سیخ شد و همه چیز برایم رنگ دیگری یافت، زمستان سرد، ترمینال تهران، اسماعیل، زبان ترکی و همه این پیرمردان به همدیگر ارتباط داشتند. به احتمال زیاد این جویندگان عاطفه بچههای خردسالی بودند که یا والدین آنها گرفتار کشتار 1325 شده بودند یا جاماندگان هزاران انسانی بودند که به مناطقی مانند لرستان و کرمان تبعید شده کودکانشان را در نیمه راه گم کردهاند و قلیلی از آن گمشدگان شانس زنده ماندن داشته امروز در ستونهای روزنامه ایران دنبال کسانی میگردند که آنها را گم کردند؛ گم کردههایی مانند پدرمادر، بستگان، هویت، گذشته.