گادتب: 1_با شعار «مرگ بر هر شخصی » اعم از شخصیت حقوقی یا شخصیت حقیقی مخالفم. در منطق بنده یک ملت از هر جهت اعم از اقتصادی و سیاسی و فرهنگی به قدری بباید بزرگ ومتعالی شود که کسی نتواند آن ملت را نابود سازد!
«شعار مرگ بر» یعنی سیاست «دشمن سازی» و هیچ ملتی با فرایند دشمن تراشی به سرانجامی نمیرسد.
ترکها در طول تاریخ، ملتی صلح دوستی بوده اند، در طول هزار سال حکومت در این سرزمین ها هیچ وقت رفتاری نژادپرستانه ای در حق اقوام تحت حکومتشان نداشته اند.
در امپراتوری های ترکها در این سرزمین و بخش عظیمی از سرزمینهای مجاور اقوامی چون کوردها و فارسها وتاتها و تالشها و لرها و عرب ها ودیگر اقوام در صلح و امنیت و آرامش میزیستند و کسی به خاطر نژاد و زبانش مورد ظلمی قرار نمیگرفت و تمامی اقوام بسان ترکها از حقوق شهروندی«وقت» به صورت مساوی برخوردار بودند!
تاریخ خود گواه این ادعاست!
2_چندیست در این کشور به غلط و به «هر بهانه ای» و «هر کس وناکسی» بر علیه ترکها «شعار مرگ» سرمیدهند و خیال و آرزوی مرگ ترکها را در خیال وذهن خویش می پرورانند!!!
از ارامنه ی این کشور گرفته تا کوردها دهانهها را باز کرده و هر آنچه لایق خویش است برعلیه ترکها سرمیدهند!
ارامنه که به حمایت از دولت اشغال گر ارمنستان برمیخیزند که جنایتی چون جنایت اشغال قره باغ را رقم زده اند و فجایع خوجالی و کشتار زنان و کودکان بی پناه را در کارنامه ی خود دارند. و کوردهای این کشور از تروریستهای pkk و pyd حمایت نمودند از گروهکهایی به حمایت برخواستند که کشتار و بمب گذاری و آدم ربایی و ترور وقاچاق ودیگر جنایات، شغل و کار عادی آنهاست!و دستشان به خون جوانان و سربازان این مرز و بوم آلوده است! و جالبتر اینکه منورالفکرانی چون صادق زیبا کلام آنها را در ماندن در کوههای قندیل ودوام این رویه تشویق میکنند!! و نهایتا کوردهای این کشور در حمایت از این جانیان در روز روشن در خیابان های این کشور وقیحانه شعار «مرگ بر ترک» سر میدهند! و مسولین این سرزمین امینت این کوردها وارامنه ی فحاش را تامین کرده وآنها را توسط نیروهای انتظامی اسکورت میکردند!
3_ «مرگ بر ترک» تنها در شعارها خلاصه نمیشود!!!
در عمل نیز ما شاهد مرگ هر روز فرهنگ و تاریخ و هستیِ معنوی ترکها به دست مسولین و مدیران کشوری هستیم!!!
مدیرانی که برخلاف قانون تدریس زبان مادری ترکها را در مدارس ممنوع اعلام کرده است!
مدیرانی که مانع سخن گفتن به زبان مادری در تلویزیون و رسانه های ملی میگردند! و برعکس آشکارا به تحقیر و توهین ترکها میپردازند!
تاریخ و هویت ترکها در کتب رسمی و مدارس این کشور جعل میگردد!
با سیاستهای هدفمند ترکها از زادگاهشان به سمت مناطق مرکز و دیگر مناطق کوچ داده میشوند و با اعمال سیاستهای آسیمیلاسیون زبان و فرهنگ ترکها نابود می گردد!
4_با حمایت مستقیم دولت «جواد طباطبایی ها و قوچانی ها»تئوری ایرانشهری را باد میکنند و رسما هستی و وجود و اصالت و فرهنگ ترکها انکار شده و افکار نژادپرستانه و پارس گرایانه تجویز میگردد!!
5_ چند صباحی هست که سیاست کوروش گرایی و باستان گرایی به دست مستقیم دولتمردانی چون «رحیم مشایی» نفر دوم دولت احمدی نژاد و همچنین توسط وزرای ایرانشهری دولت آقای روحانی اعمال میگردد سیاستی که بدنبال برجسته کردن یک «بخش مجهول تاریخ» کشور به نفع قومِ خاصِ «فارس» و همچنین به دنبال وارونه ساختن حقیقت «بر علیه ملت ترک» این کشور هستند!!
6_ سالیان سال هست که فعالان سیاسی ومدنی ترک این کشور بخاطر تقاضای فعالیت «یک حزب قانونی و سیاسی» به زندانهای طویل المدت محکوم میگردند لذا شهروندان ترک این کشور از داشتن این «حق قانونی» یعنی «داشتن یک حزب فراگیر» محروم هستند لذا هیچ نهادی و محلی برای تجمع و طرح مطالبات سیاسی خود نیافته اند و مدیران مرکز گرا سعی نموده اند «غیر مستقیم و به صورت ناملموس» فعالان سیاسی ترک و آزربایجان را در احزاب مرکز گرایی چون «اصلاح طلب و اصول گرا» جای دهند!
و از شکل گیری احزابی با رویکردی «ملی _ ترکی» جلوگیری نمایند!
7_ ممانعت و ممنوعیت فقط در قالب فعالیت حزبی شهروندان ترک نیست بلکه چهل میلیون شهروند ترک داشتن یک نشریه ی سراسری محروم بوده و مرکز گرایان حتی چند سایت چون «یول پرس» و «آچیق یول» را نیز برنتافتند و تحمل نکرده ودر آنها را نیز تخته کردند!
جالب تر اینکه در نمایشگاههای مطبوعات و کتاب از حضور انتشارات قانونی ترکها ممانعت به عمل می آید و گاها نیز مورد هجوم فیزیکی «کلاشهایی چون حجت کلاشی ها» ودار و دسته ی اوباش پان ایرانیست قرار میگیرد!
8_ در انتخابات های قانونی کشور فعالان مطرح سیاسی ترکها رد صلاحیت میشوند و به صورت علنی فعالان سیاسی ترکها توسط هیات های اجرایی و هیات های نظارت رد صلاحیت میشوند و نخبگان سیاسی آزربايجان که دارای استقلال فکری هستند واگر در زیر بیرق اصلاح طلبی و اصول گرایی سینه نزنند با دولبه ی قیچی قدرت اصلاح طلبی و اصولگرایی حذف میگردند و از دایره قدرت وحاکمیت کنار گذاشته میشوند!
9_چندین بار به عینه دیده ایم که نیروهای امنیتی که وظیفه ی شان حفظ امنیت ملت است! با تماشاگران تیم تراکتورسازی آزربايجان چگونه با خشونت برخورد کرده و آنها را مورد ضرب و شتم قرار داده اند؟!
چگونه از ورود تماشاگران ترکهای قشقایی با لباس محلی که قریب به هزار کیلومتر را طی کرده و به عشق تیم تراکتور سازی به تبریز آمده اند ممانعت به عمل آمده است؟!
نتایج بازی های تراکتورسازی با ناداوری ها تغییر می یابد!
بازیکنانی از تیم تراکتور سازی که از سوی مافیای فوتبال تیم های دردانه ی مرکز نشینان خریداری میشوند و باختهای عجیب را بر تیم تحمیل میکنند!
و…
10_سالیانه جوانان ترک از سراسر کشور سالروز ولادت بابک خرمدین در قلعه ی بابک دور هم جمع شده و به شعرخوانی و آواز خوانی میپردازند حال نزدیک به دو دهه هست با فشار جریانات «پان فارس» این تجمع «مدنی و فرهنگی» شکلی امنیتی به خود گرفته است و اکثر فعالان مدنی ترکها در این مراسم به طرز عجیبی به مجازات های حبس طویل المدت محکوم شده اند!
حال سخن این است که فعالان سیاسی ترک در این کشور در مقابل این همه هجمه و حمله ی بی امان گسترده به کجا پناه ببرند؟ و در کدامین منطقه و نقطه ی جغرافیای به طرح مطالبات سیاسی واجتماعی و فرهنگی خویش پرداخته و دهان بر این ظلمها و اجحافها و بی عدالتی ها بگشایند؟!
نمیشود در زمان شعار «مرگ بر ترک» چشم ها و گوش ها را بست و از کنار آن گذشت و زمانیکه پاسخ آن اهانتها را شنید فریاد وا «اخلاقا» سرداد سیاست یک بام و دو هوای مرکز نشینی سالهاست برهمگان عیان گشته است!
شاید بزرگان و ریش سفیدان آزربايجان و ترکها به ادب نخواهند پاسخ این سطح از گستاخی ها و اهانت ها را بدهند و صبوری و حلم پیشه کنند اما زمانیکه این گستاخی ها از حد گذرد «جوانان تورک» به فراخور شرایط سنی شان کاسه ی صبرشان لبریز میشود و پاسخ فحاشان را محکم تر از آنی که فکرش را میکنیم میدهند!
فعالان سیاسی ترکها با چه زبانی نابودی فرهنگ و زبان و تاریخ و تمدن وهویت خویش فریاد بزنند؟!
آیا در این سرزمین گوش شنوایی و چشم بینایی برای شنیدن و دیدن این حقایق هست؟!
اگر مشکلی در این جامعه هست «که هست»! باید ریشه یابی کرد و به صورت ریشه ای حل مساله کرد و علتهای زایش این بحرانهای اجتماعی را از بین برد نه معلول ها را…
«مادر» و زاینده ی این سطح از «بحرانها و بد اخلاقی ها و بی اخلاقی ها» در بطن و بدنه ی قدرت پیشگانِ مرکز نشین است باید از آنجا به اصلاح امور پرداخت!
شعری از خسرو گلسرخی خطاب به فارس گرایان مرکز نشین به ذهنم رسید!
گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام
و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است
با ریشه چه می کنید؟
گیرم که بر سر این باغ بنشسته در کمین پرنده اید
پرواز را علامت ممنوع می زنید
با جوجه های نشسته در آشیان چه می کنید؟
گیرم که می کشید
گیرم که می برید
گیرم که می زنید
با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید؟
(گادتب هیچ مسئولیتی در مورد مقالات مؤلف ها ندارد)